به گزارش شهرآرانیوز؛ کارشناسان در این میزگرد بر این باور بودند که مفهوم کارآفرینی در ایران امروز، دچار ابهام، شعارزدگی و گاه جابه جایی معنا شده است. بسیاری از سیاستهای دولتی و حتی نگاههای عمومی، کارآفرینی را با شغل آفرینی یکی میدانند؛ در حالی که از دید آنان، کارآفرینی واقعی با نوآوری، خلق ارزش و تفکر سیستمی پیوند خورده است. از سوی دیگر، تأکید شد که اگرچه آموزش و فرهنگ سازی میتواند تفکر کارآفرینانه را گسترش دهد، اما قرار نیست همه کارآفرین باشند؛ جامعه به مدیر، کارمند، تولیدکننده و تکنیسین هم نیاز دارد.
همکاری این افراد با یکدیگر نظام بهره ور اقتصادی شکل میدهد. این گفتوگو با محورهایی همچون نقش دولت در توسعه کارآفرینی، تفاوت فرهنگی میان کارآفرینی و شغل آفرینی، ضرورت بازتعریف شاخصها و آموزش تفکر کارآفرینانه از کودکی ادامه یافت؛ مسائلی که هر یک از نگاه حاضران در جلسه، بُعد تازهای از چالشهای این حوزه را آشکار میکرد.
در این نشست، آذر کیانی نژاد رئیس کانون زنان بازرگان خراسان رضوی، محسن روشنک رئیس انجمن صنفی شتاب دهندههای خراسان رضوی، علیرضا امیدفر رئیس انجمن کارآفرینی خراسان رضوی، ناهید انتظاریان سرپرست مدیریت کارآفرینی اداره کل تعاون، کار و رفاه اجتماعی و عاطفه عبدالعلی پور رئیس اداره توسعه کارآفرینی، دیدگاههای خود را درباره کارآفرینی و مسیر پرچالش آن در کشور مطرح کردند.

روشنک: در سال جاری شاخصها فرق کردهاند و لازم است موضوع را به شکلی بنیادیتر و با نگاه وسیعتر بررسی کنیم. وقتی از اشتغال و فضای کارآفرینی سخن میگوییم، باید به گذشته ایران و جایگاه اجتماعی آن توجه کنیم. اهمیت جایگاه کارآفرین و اشتغال آفرین در فرهنگ ایرانی آن قدر بوده که فامیل افراد در گذشته بر اساس شغل انتخاب میشده است.
متأسفانه در ایران، کارآفرینی با شغل سازی اشتباه گرفته میشود. بزرگترین شغل آفرین کشور، دولت است؛ اما دولت لزوما کارآفرین نیست. دولتهای ما در ساختار سیاسی خود، عمدتا شغل آفرینی را تجربه کردهاند، نه کارآفرینی واقعی را. به عنوان نمونه، در جریان کرونا مشاهده کردیم که اگر مشاغل محدود شوند یا نیروها کاهش یابند، این مسئله به معنای توقف کار نیست.
در شغل کارآفرینی توجه چندانی به بهره وری نمیشود و فقط عدد مهم است. مسئولان بگویند این مقدار شغل ایجادکردیم. این مسئله الان در صنایع دولتی دیده میشود که این مقدار شغل ایجاد کردهاند؛ اما آیا بهره وری آنها مناسب است؟
اگر این موضوعات را مشخص کنیم، درمی یابیم که اکنون در بستری قرار داریم که کارآفرینی که در گذشته جزو داشتههای ما بوده، جای خود را به شغل آفرینی داده است. بزرگترین مدعیان شغل آفرینی، درواقع الفبای کارآفرینی را نمیدانند و فرهنگ آن را نمیشناسند. این موضوع در فضای کسب وکار نمود پیدا میکند و به چالشهای کارآفرینان منجر میشود.
اجازه دهید توضیح دهم مقصود از کارآفرینی چیست. در دوران انقلاب صنعتی، کارآفرین کسی بود که خطوط تولید ایجاد میکرد و صنایع مختلف را گسترش میداد؛ یعنی همان شغل آفرینان بزرگ. اما امروز کارآفرین کسی است که از یک ایده صفر آغاز میکند، فضایی برای کار میسازد و در نتیجه آن فضا، فرصتهای شغلی ایجاد میشود.
بنابراین، شغل و فرصت شغلی، محصول کارآفرینی است، نه خودِ کارآفرینی. دولت میتواند اعلام کند که تعداد زیادی را استخدام کرده است، اما این به معنای کارآفرینی نیست. کارآفرینی زمانی اتفاق میافتد که دولت یا بخش خصوصی، دانشی را ایجاد یا بومی سازی کند، فناوری جدیدی را وارد کند و با اتکا به آن، ارزش افزوده بسازد.
کیانی نژاد: من در بسیاری از جلسات گفتهام که واقعا قرار نیست همه کارآفرین باشند. ما مدیر خوب میخواهیم، کارمند خوب میخواهیم، انباردار خوب میخواهیم؛ همه شغلها اهمیت دارند و هرکدام لازماند.
اما وقتی فضا به صورت تبلیغاتی و شعارگونه ارائه میشود، این موضوع به سرعت در ایران رواج پیدا میکند. تیترها و شعارها و انجمنهای متعدد که هر روز به طور ناخودآگاه شکل میگیرند، باعث میشوند که تلقی شود همه باید کارآفرین باشند. بعضی انجمنها با عناوین مختلف، گاه «برتر»، گاه «ساده»، این فضا را ایجاد میکنند و تصور عمومی به اشتباه شکل میگیرد.
این همه کارآفرین نیاز نداریم و درواقع بیشترشان اصلا به کارآفرین واقعی تبدیل نمیشوند. کارآفرین کسی است که یک ژن خاص دارد؛ ژنی که بر پایه سخت کوشی، تلاش مستمر و پیگیری در ذات فرد شکل گرفته است. پس از این ویژگیهای ذاتی، میتوان گفت که فرد توانایی کارآفرینی پیدا میکند.
این فضا وقتی با شعارهایی مانند «رشد کارآفرینی»، «رشد تولید»، «رشد اشتغال» ترکیب میشود، ملغمهای به وجود میآورد که پایه و اصول آن درست شکل نگرفته است. در گذر زمان، پس از ده پانزده یا بیست سال، به نقطهای میرسیم که نه تورم را کنترل میکند، نه قواعدش کارآمد است و نه عملکرد دیگری دارد.
بنابراین، پیش از هر اقدام، باید این فضا را پاک سازی و شفاف سازی کنیم، تعاریف را دوباره بازتعریف کنیم، الگوها و شاخصها را مشخص کنیم و سپس بررسی کنیم که چه کارهایی میتوان برای این قشر انجام داد و چه کسی توانایی نوشتن قوانین را دارد.
انتظاریان: کارآفرینی درواقع به خلق ارزش میپردازد؛ بر اساس نوآوریها و ایدههای جدید، ارزش ایجاد میکند. این ارزش میتواند در حوزه اقتصادی، با محوریت سود و بازارهای مالی یا در حوزه اجتماعی، به عنوان کارآفرینی اجتماعی که به بهبود جامعه و حل مشکلات اجتماعی میپردازد، ظاهر شود.
عبدالعلی پور: کارآفرینی واقعی همچنین سبک زندگی متفاوتی ایجاد میکند؛ نگرش و زندگی فرد تغییر میکند و حتی فردی با توانایی محدود میتواند با یک ایده جدید، روشهای نوآورانه و متفاوتی ارائه دهد. مثالی در تهران وجود دارد که فردی با روشی جدید واکس کفش را در منازل ارائه و عملا تغییرات نوآورانهای در روش ارائه خدمات ایجاد کرد؛ این یک نوع کارآفرینی بود.
به طور کلی، کارآفرین کسی است که با ایدهای نو، روشی سریعتر و کم هزینهتر برای انجام کارهای جاری جامعه ارائه میدهد و این تغییرات سبب بهبود فرایندها و افزایش بهره وری میشود. کارآفرینی هم ژنتیکی و هم اکتسابی است؛ میتوان با آموزش، فرهنگ و مهارت آن را گسترش داد.
امیدفر: کارآفرینی شامل شغل آفرینی، خلق ارزش، خلق پول، نوآوری، اثرگذاری و توانایی مدیریت زنجیره ارزش است. کارآفرین کسی است که میتواند برای خود و دیگران فرصت ایجاد کند، اثر مثبت بر اقتصاد و جامعه داشته باشد و در نهایت، رشد و توسعه پایدار ایجاد کند. باید تأکید کرد که کارآفرینی واقعی تنها خلق شغل یا درآمد کوتاه مدت نیست.
کارآفرین کسی است که خلق ارزش میکند، اقتصاد و اشتغال ایجاد میکند و نوآوری دارد. کارمند میتواند نوآوری داشته باشد، اما کارآفرین کسی است که زنجیره ارزش خود را کامل میکند، خلق پول میکند، اقتصاد ایجاد میکند و بر دیگران اثرگذاری دارد. من هم معتقدم که باید بین کارآفرینی و شغل سازی تفاوت قائل شد.
در شغل آفرینی، کمتر به ویژگیهایی که درباره کارآفرینی اشاره شد، تأکید میشود. شغل سازی یعنی ایجاد فرصتهای شغلی فقط برای اینکه افراد کار داشته باشند. تمرکز روی تعداد شغل هاست، نه روی کیفیت یا نوآوری. مثلا یک مجموعه دولتی تعداد زیادی نیرو استخدام میکند، اما شاید بهره وری یا نوآوری خاصی نداشته باشد.
روشنک: پس از انقلاب صنعتی، ما به شغل آفرینان خوبی تبدیل شدیم؛ کارخانههایی تأسیس کردیم که صد، دویست یا حتی هزار نفر در آن کار میکردند؛ اما در سه دهه اخیر، با مطرح شدن موضوع نوآوری و فناوری، همچنان مقاومتهایی ازسوی شغل آفرینان سنتی برای ایجاد فضای نوآوری وجود دارد. در حالی که اساس کارآفرینی، نوآوری است. اگر ما نوآور نباشیم، فناوری ما به نوآوری تبدیل نمیشود و از نوآوری به فناوری و سپس به شغل آفرینی نمیرسیم. در این صورت، کار ما صرفا به «استثمار نیروی کار» شبیه میشود؛ یعنی استفاده از کارگران بدون خلق ارزش جدید.
اما چرا امروز چنین اتفاقی افتاده است؟ به این دلیل که در فرهنگ دولتی ما، تعریف درستی از کارآفرینی وجود ندارد. دولت هیچ گاه با کارآفرین به معنای واقعی، وارد مشارکت نمیشود. اگر دولت به عنوان شریک توسعه وارد شود و بستر رشد کارآفرینی را فراهم کند، قطعا کارآفرین میتواند موفق باشد؛ اما در حال حاضر، دولت تنها به کارآفرین «مأموریت» میدهد، نه «مشارکت» و در فضایی که مبتنی بر مأموریت و نه ثبات است، توسعه پایدار شکل نمیگیرد.
انتظاریان: یک نکتهای که میتوانم اشاره کنم، این است که در گذشته، فرهنگ کارآفرینی در ایران وجود داشت؛ چیزی که امروز متأسفانه کاهش یافته است. بسیاری از فعالیتهای سنتی، مانند ساخت قنات، پشتوانه فرهنگی کارآفرینی داشتند. فردی که اقدام به ساخت قنات میکرد، نه صرفا به دنبال سود آن لحظه بود، بلکه تفکر سیستماتیک داشت و با بررسی و تحقیق، به سودی دست مییافت که سالیان سال ماندگار بود و هم زمان به بهبود جامعه و اقتصاد کمک میکرد.
امروز متأسفانه فرهنگ کارآفرینی کاهش یافته است. ما در مدارس کارآفرینی نداریم و سواد مالی کافی نیز وجود ندارد؛ حتی در دانشگاه ها، درسهای کارآفرینی معمولا اختیاری هستند و دانشجویان اقتصاد به شکل اجباری کارآفرینی را نمیآموزند. بنابراین، بسیاری از افراد، به طوراشتباهی، اشتغال آفرینی را با کارآفرینی یکسان میدانند. یک سرمایه گذار، یک تولیدکننده و یک کارآفرین، همه با یکدیگر متفاوتاند و فرهنگ دولتی ما هنوز این تفاوتها را درک نکرده است.
کیانی نژاد: آنچه اکنون مشاهده میکنیم، شکل گیری یک فرهنگ کارآفرینی اغراق آمیز است که بدون توجه به اصول و ریشههای واقعی کارآفرینی، در حال گسترش است. این مسئله سبب شده است نگاه به فضای کاری و نقش کارکنان کاهش یابد و بسیاری صرفا به دنبال ایجاد مشاغل شخصی برای خود باشند که این نوع نگاه را به اشتباه نوعی کارآفرینی میدانند. این وضعیت، آسیبهای خود را در عرصههای مختلف نشان میدهد.
اگر کارآفرینی به طور ریشهای تعریف شود و برای کارآفرین بستر مناسب فراهم شود، نه تنها فرهنگ کارآفرینی قدیم حفظ میشود، بلکه مسیر رشد آن هم پایدار خواهد بود.
انتظاریان: مخالف این دیدگاه هستم که گفته میشود نیازی به تعداد زیاد کارآفرین نداریم. اگر از ابتدا فرزندان ما کارآفرین تربیت شوند، اشکالی ندارد که تعداد کارآفرینان زیاد باشد؛ زیرا کارآفرینی، نوعی دانش است.
روشنک: کارآفرینی یک رسالت و شهامت است و لزوما در آغاز به معنای ثروت آفرینی نیست، همان طورکه پیشینیان ما در ایران با ساخت قنات به دنبال سود شخصی نبودهاند. فرهنگ کارآفرینی در ایران قدیم به حدی نهادینه بود که حتی نام افراد بر اساس حرفه و خانواده شان مشخص میشد. بنابراین، باید کارآفرینی را با کارآفرینی سنجید و نباید آن را با بیزینس پلن یا محصول نهایی مقایسه کرد.
کارآفرینی یعنی آینده نگری و ایجاد یک بسته فضای باز که یک جامعه بتواند در آن رشد کند. کارآفرینی سطوح مختلفی دارد و فرد میتواند در مجموعهای فعالیت کند و در حوزه خود نوآوری و کارآفرینی ایجاد کند. متأسفانه معیارهای سنجش کارآفرینی در حال حاضر صرفا به تعداد شغلهای ایجادشده و میزان پول اختصاصی محدود شده است، در حالی که کارآفرینی در ذات خود شامل نوآوری، رسالت و فداکاری است و در دل آن، هم ثروت آفرینی و هم شغل آفرینی وجود دارد.
دولت نیز میتواند نقش مهمی در توسعه کارآفرینی ایفا کند. همان طور که در برخی کشورها مشاهده شده است، دولت میتواند سرمایه گذاریهای بنیادی انجام دهد که در آینده منجر به شغل آفرینی شود.
امیدفر: حالا اگر درباره کارآفرینی و ابزارهای آن صحبت کنیم، باید به زیرساختهای کارآفرینی نیز توجه کنیم. در ایران، وقتی درباره کارآفرینان صحبت میکنیم، گاهی نگاه پوپولیستی را از غرب میآوریم و میخواهیم تعمیم دهیم به جامعه ایرانی.
زیرساختهای کارآفرینی در ایران به شدت غنی است. ضرب المثلی هست که میگوید: دیگران کاشتند، ما میخوریم؛ ما میکاریم، دیگران بخورند.
این دقیقا نشان دهنده فرهنگ بزرگ کارآفرینی است؛ کسی که کاری میکند، به نتیجه اش فکر میکند و نه فقط به سود فوری.
درباره چالشهای کارآفرینی و نگاه کارآفرینان، ما ادبیاتی ایجاد کردهایم به نام متفکر کارآفرین. کارآفرین کسی است که یک بیزینس را راه اندازی میکند و افراد را مشغول کار میکند تا اقتصاد شکل بگیرد؛ اما کسی که میا ندیشد و فکر و تدبیر میکند و هزاران شرکت زیرمجموعه اش رشد میکنند، این در جامعه دیده نمیشود؛ در حالی که بسیار ارزشمند است.
برای مثال، در مشهد که به عنوان قطب صنعت غذایی کشور شناخته میشود، محصولات ضایعاتی مثل پوست گاو میتوانند به صنایع مختلف مانند چرم تبدیل شوند. یک متفکر کارآفرین میتواند از این جریان، ارزش آفرینی و اشتغال گسترده ایجاد کند؛ بنابراین کارآفرینی فقط به نگاه روزمره مردم محدود نمیشود؛ باید زنجیره ارزش و نوآوری را تقویت کنیم. هر کسی در حوزه خود میتواند با نوآوری کسب وکار خود را توسعه دهد؛ حتی یک شغل ساده.
عبدالعلی پور: موج توسعه کارآفرینی در ایران از سال۱۳۹۰ به بعد شکل گرفت و آموزش کارآفرینی باید از ردههای پایین و مدارس آغاز شود تا تفکر کارآفرینی در سطح جامعه منتشر شود. نسلهای دهه ۷۰ و ۸۰ دیگر سبکهای گذشته و چارچوبهای سنتی را نمیپذیرند؛ بنابراین بسیاری از آنها میتوانند به شیوه خود کارآفرینی کنند، حتی در مشاغل خانگی یا کسب وکارهای کوچک که نوآوری و سبک جدید دارند. در مقابل، موجی که به وجود آمده است، موجب جابه جایی عناوین شده و برخی افراد، خود را کارآفرین معرفی میکنند، در حالی که صرفا شغل آفرینی کردهاند و نوآوری واقعی نداشتهاند.
بنابراین، لازم است دولت برنامه ریزی کوتاه مدت، میان مدت و بلندمدت داشته باشد، سرمایه گذاری صحیح و آموزش مناسب ارائه دهد و فرهنگ کارآفرینی را از کودکی در مدارس نهادینه کند. این روند میتواند موج جدید کارآفرینی را با اصول و ریشههای درست ایجاد کند و توسعه دهد و مشکلات نسلهای جدید را حل کند.
امیدفر: گاهی اوقات حل مشکلات روزمره با ابزارهای سنتی ممکن نیست و نیازمند نوآوری و ابزارهای جدید است. اگر نگاه آینده نگر نداشته باشیم، کسب وکار ممکن است پس از چند سال از بین برود.
سرعت تحولات جهانی بسیار بالاست؛ به عنوان مثال، رباتهای انسان نمای چین توانستهاند رفتارهای طبیعی انسان را تقلید کنند و حتی ربات ایلان ماسک را تحت تأثیر قرار دادهاند یا در حوزه تولید انرژی و خودروهای هیدروژنی، ژاپن با توسعه فناوریهای جدید، تحولات بزرگی ایجاد کرده است. این نشان میدهد که کارآفرینی در ایران هم تحت تأثیر مدلهای جهانی است و باید با نگاه بین المللی و داخلی هم زمان مدیریت شود.
حتی در شرکتهای دانش بنیان، بسیاری از فناوریها و نوآوریها وجود دارد، اما ذاتا کارآفرین نیستند و توان تبدیل علم به کسب وکار اقتصادی بزرگ را ندارند.
کیانی نژاد: چرا شرکتهای دانش بنیان ما گاهی موفق نمیشوند؟ چون بسیاری از آنها باوجود دانش، فناوری و نوآوری بالا، ذاتا کارآفرین نیستند. ژن یا روحیه کارآفرینی ندارند و بلد نیستند علم و فناوری خود را به «بیزینس» تبدیل کنند؛ بیزینسی که هم برای خودشان و هم برای دیگران منفعت ایجاد کند.
فناوری خوب است، اما ذاتا ممکن است فردِ دارای آن، کارآفرین نباشد؛ یعنی ژن یا مهارت لازم برای تبدیل دانش و نوآوری خود به یک بیزینس را نداشته باشد تا بتواند آن را به کسب وکاری تبدیل کند که هم برای خود و هم برای دیگران سودمند باشد. من همیشه به شرکتهای دانش بنیان میگویم: بله، دانش شما بسیار ارزشمند و قابل تحسین است و حق دارید به آن تعصب داشته باشید؛ اما اجازه دهید فردی که مهارت تجاری سازی دارد، در کنار شما بنشیند.
در واقع، آن فرد میتواند کارآفرین باشد و اقتصاد را رشد دهد؛ ممکن است با پنجاه نفر فعالیت کند و اقتصادی کوچک شکل گیرد یا با ۱۵۰ نفر و اقتصادی بزرگ تر.
امیدی فر: نسلهای آینده، نقشی کلیدی در توسعه دارند؛ پنج سال آینده نسلی که اکنون قدرتمند است، تغییر خواهد کرد و جای خود را به نسلهای جدید میدهد که نگاه پیشرو و ارزشمند داشته باشند. نسلهای جوان، به ویژه نسل Z، ظرفیتها و تواناییهای بسیار ویژهای دارند و میتوانند با جرقههای کوچک، تحولات بزرگی ایجاد کنند.
موضوع دیگر، نقش دانش بنیانها و شرکتهای فناورانه است. شرکتهای دانش بنیان به دلیل ظرفیت محدود و تمرکز بر قشر خاص، لزوما نمیتوانند جریان اقتصادی بزرگ ایجاد کنند. واژهای به نام اقتصاد دانش محور داریم؛ اقتصادی که مبتنی بر تولید، فناوری و جریانهای بزرگ اقتصادی باشد، نه صرفا فعالیتهای کوچک معیشتی.
صنایع بزرگ مانند فولاد، معدن، جاده سازی و سایر حوزههای با فناوری بالا، میتوانند جریانهای اقتصادی گسترده ایجاد کنند. هدف ما در کارآفرینی باید خلق جریانهای بزرگ اقتصادی و توسعه پایدار باشد، نه فقط رفع نیازهای محدود و مقطعی.
کیانی نژاد: کارآفرین بودن، فقط به معنای ایجاد شغل نیست. البته کارآفرین باید شغل ایجاد کند، اما فراتر از آن، باید بتواند «خلق ارزش»، «خلق پول» و «خلق اقتصاد» داشته باشد. اگر اینها را نداشته باشد، درواقع کارآفرین نیست. یک کارمند هم میتواند پشت میز خود نوآوری داشته باشد؛ کارمند خلاق و ارزشمندی است، اما این به معنای کارآفرین بودن او نیست. اگر همان کارمند تفکر کارآفرینانه داشته باشد و بتواند از دل سیاستها و موقعیت خودش جریان سازی کند، آن وقت در مسیر کارآفرینی قرار گرفته است.
مشکل اینجاست که ما امروز مفهوم کارآفرینی را برای همه چیز به کار میبریم و مرزش را از دست دادهایم. کارآفرین واقعی باید زنجیره ارزش خود را کامل کند، بتواند پول و اقتصاد خلق کند، در زنجیره اقتصادی نمود پیدا کند و برای چند نفر دیگر هم امکان امرارمعاش فراهم بیاورد. او باید نوآوری داشته باشد و البته سیاستهای کلی کشور هم باید اجازه این فعالیتها را بدهند.
روشنک: کارآفرینی واقعی، علاوه بر دانش و مهارت، به نوعی عشق و تعهد نیاز دارد. بسیاری از کارآفرینان واقعی، مسیر سختی را طی کردهاند تا به نقطه امروز رسیدهاند؛ اما در مقابل، شغل آفرینی برای دولت، سادهترین و کم هزینهترین کار است؛ چون دولت منابع مالی، زمین، مجوز و امکانات را در اختیار دارد.
بنابراین، اگر ملاک را شغل آفرینی بگذاریم، شهرداریها یا نهادهای دولتی بزرگ باید در صدر باشند. اما کارآفرینی، بسیار دشوارتر از آن است؛ زیرا نیاز به خلاقیت، ریسک پذیری، تفکر سیستمی و پشتکار دارد.
کیانی نژاد: من هیچ وقت مسئولیت دولتی نداشتم و از ابتدا مسیر شرکت داری خودم را پیش گرفتم. از همین تجربه میگویم: نوآوری در هر سطحی ارزشمند است، چه از سوی کارمند باشد و چه از سوی مدیر. کارمندی که اثرگذار باشد، قطعا جایگاه و پاداش خودش را خواهد دید. مهم این است که آموزش دهیم هر فرد در موقعیت خودش چطور میتواند اثر مثبت بگذارد؛ چه کارمند باشد، چه کارآفرین، چه نگهبان دم در. وقتی هر کسی در جایگاه خودش بهره وری و اثرگذاری را یاد بگیرد، اقتصاد و اجتماع ما رشد میکند.
یکی از مهمترین موضوعاتی که باید آموزش داده شود، فرهنگ کارآفرینی است؛ فرهنگی که با فرهنگ بهره وری، فرهنگ مؤثر بودن و فرهنگ مفید بودن گره خورده است. همان چیزی که در ژاپن به خوبی نهادینه شده است. باید به مردم یاد بدهیم که اگر کارمند خوبی باشند، همان قدر میتوانند رضایت و لذت تجربه کنند که یک کارآفرین موفق میتواند.